خطخطی

ای که از کوچه معشوقه ما میگذری! برحذر باش که سر میشکند دیوارش

خطخطی

ای که از کوچه معشوقه ما میگذری! برحذر باش که سر میشکند دیوارش

دو نکته اساسی که دانستنش برای عبور از وضع کنونی، ضروری است

◼️ دو نکته اساسی که دانستنش برای عبور از وضع کنونی، ضروری است | #حاشیه_ساز 



وخامت اوضاع کشور

وضعیت امروز کشور وخیم است و با بن بستی مواجهیم که در چارچوب سیاستهای فعلی، عبور از آن به امیدی واهی میماند. برخی منکر اصل وخامت اوضاع و مواجهه با بن بست اند، و عده ای نیز بر آنند که در صورت خلوص نیت و توکل به خداوند، با معجزه ای همچون شکافت دریا در برابر موسی، از این مرحله عبور خواهیم کرد.


پرداختن به موضع دسته اول، مستلزم آوردن شواهد عینی از جامعه است؛ ولی طرد دیدگاه دوم دشوار نیست: این دسته باید بگویند مگر زمامداران کنونی، به تعهدات خود عمل کرده‌اند که توقع امداد معجزه آسای الهی دارند؟ آیا سهم اعظم مسئولیت این وضع، متوجه همین "امرا و علما" نیست که در انجام وظایف خویش قصور و تقصیر داشته اند؟ پاسخ روشن است: خداوند با هیچ قومی عهد یکطرفه نبسته و الزامی به یاوری بدکاران و بیعملان ندارد.


دو دیدگاه حاکم در میان قائلان به تغییر

در هر حال، دو دیدگاه کلی نیز در میان منتقدان و قائلان به تغییر، حاکم است: دسته ای علت ناکامی را در سیاست خارجی انقلابی، و درافتادن با ابرقدرت آمریکا میدانند و دسته ای دیگر، معضل اساسی را در نحوه اداره مملکت میجویند. من نمیخواهیم هیچ کدام از این دو عقیده را بالمره رد کنم، اما تذکر دو نکته را در این باره، ضروری میدانم:


اول آنکه باید سهم هر یک از آن تعلیل ها را در وخامت اوضاع کنونی شناخت تا نسبت به حل مسئله، دچار خطای در درک اولویت ها نشد. برای فهم بهتر موضوع، ذکر این مثال خالی از لطف نیست:


یکی از آشنایان بیماری قلبی داشت و برای درمان آن، دشواریهایی را تحمل کرد. پس از مدتی پزشکان دریافتند که وی، دچار سرطان پیشرفته کبد نیز هست؛ که البته مهلت کافی برای چاره آن باقی نبود. مشار الیه بر اثر نارسایی کبدی، به سرعت نحیف و رنجور شد و دار فانی را وداع گفت؛ در حالی که شاید بیماری قلبی اش به واسطه عملهای سخت، رفع شده بود. این حکایت را برای آن آوردم که بدانیم چنانچه در تشخیص اولویت ها دچار خطا شویم، حتی اگر مسئله فرعی را به نحواحسن حل کنیم؛ عاقبت معضل اصلی به هلاکتمان منتهی خواهد شد.


معضل اصلی  در اداره مملکت است نه سیاست خارجی

من بر آنم که معضلات اصلی ما در داخل است و حتی اگر بتوانیم به احسن وجه، سیاست خارجی مان را تغییر دهیم؛ باز هم مشکلات داخلی گریبانمان را رها نکرده و هلاک و فروپاشی مان بعید نخواهد بود. تغییر سیاست خارجی، به طور قهری و خودکار هیچ یک از معضلات داخلی از قبیل توزیع ناعادلانه ثروت، رکود در تولید، فقر و فاصله طبقاتی، ناکارامدی نظام اداری، بیکاری بالا، سوءمصرف مواد مخدر، آسیبهای اجتماعی، بحران آب و محیط زیست را چاره نمیکند.


تغییر سیاست خارجی باید حساب شده و بدست افراد کاردان باشد

دومین نکته ای که تفطن بدان ضروری میباشد آنست که حتی بر فرض اولویت تغییر در سیاست خارجی، اقدام در آن نباید از روی تعجیل و بیحساب و به دست افراد نادان و بدسابقه باشد. اگر از موضع ضعف و دریوزگی بخواهیم سیاست خارجی مان را تغییر دهیم، به سرنوشت صدام و قذافی محکوم و مملکتمان توسط ارتش های خارجی به ویرانه بدل خواهد شد. روا نیست بر تجربه دیگر ملتها چشم بپوشیم و از آن پند نگیریم:


اتحاد جماهیر شوروی، پس از جنگ جهانی دوم، قطب مقابل آمریکا و مدعی رهبری جبهه ضد سرمایه داری بود. شوروی که در فناوری و اقتصاد، ضعفهای بسیاری داشت؛ در دهه آخر حیاتش پنداشت که با تنش زدایی و همراهی بیچون و چرا با آمریکا، بر مشکلات فائق خواهد آمد. گورباچف، با چنین رویکردی به رهبری شوروی رسید و یلتسین مسبب فروپاشی اتحادیه شد. سرمایه داران غربی که برای خرید صنایع سابقا دولتی اتحادیه فروپاشیده شوروی هجوم آورده بودند، نه فقط منجر به بهبود اوضاع اقتصادی روسیه و سایر کشورهای جدیدالتأسیس نشدند؛ بلکه آن را به خاک سیاه نشاندند. یلتسین پس از ۹ سال زمامداری و تخریب شگفتاور امنیت و اقتصاد روسیه، شب عید کریسمس سال ۲۰۰۰ با روسیاهی تمام، قدرت را به ولادیمیر پوتین ملیگرا واگذاشت و به زباله دانی سیاست رفت.


مورد دیگر جمهوری خلق چین است که در دوره ای، سیاست خارجی انقلابی و واگرایانه با نظم مسلط داشت، به قسمی که حتی شوروی را متهم به سازش با سرمایه داری جهانی میکرد. دولت آمریکا و اقمار آن، دولت کمونیستی حاکم بر چین را نامشروع و اشغالگر شمرده و آن را به رسمیت نمیشناختند، و دولت تایوان را دولت مشروع چین میدانستند. (حتی الان ما در این وضع نیستیم که آمریکا دولتمان را به رسمیت نشناسد!)


این وضع تا دهه ۷۰ میلادی حاکم بود، اما چین بدون وادادگی و از موضع قدرت تغییر سیاست داد. هواپیمای نیکسون، رییس جمهور وقت آمریکا، بی دعوت رسمی و به صورت سرزده، در فرودگاه پکن به زمین نشست تا از طریق مذاکره برابر، به بحران روابط فیمابین خاتمه دهد. اقمار آمریکا، از جمله ایران نیز برای برقراری روابط دوستانه با چین چراغ سبز گرفتند. چین کمونیست بدون دادن امتیاز به آمریکا، تغییر سیاست داد؛ ولی نه دچار جنگ و ویرانی شد، و نه از جهت اقتصادی به خاک سیاه نشست.


https:t.me/hashiesaz

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.