خطخطی

ای که از کوچه معشوقه ما میگذری! برحذر باش که سر میشکند دیوارش

خطخطی

ای که از کوچه معشوقه ما میگذری! برحذر باش که سر میشکند دیوارش

لطفا در خصوص دموکراسی سخن نگویید!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چرا ترکهای آذری چنان واکنشی به برنامه فتیله نشان دادند؟

چرا ترکهای آذری چنان واکنشی به برنامه فتیله نشان دادند؟

در مورد چرایی و چگونگی واکنش ترکهای آذری به برنامه هایی که در آنها لهجه ترکی محور طنز و شوخی یا احیانا دستمایه سخره و کنایه قرار می گیرد، دو عامل اصلی تعیین کننده است و همین ها سبب تفاوت واکنش ترکها با دیگران اقوام ایرانی می شود:
1- از نظر ترکها، زبان و لهجه ترکی در زمره مقدسات است و شوخی با آن جایز نیست. هر کس و گروهی که بخواهد با این مقوله مقدس، شوخی کند؛ به حوزه مقدسات متعرض شده و برخورد با وی به اشد وجه واجب است. همچنین ترکها به لحاظ روانشناسی اجتماعی، احساساتی و شدیدا تحریک پذیرند. ممکن است یک شایعه، سبب برافروختن عواطف و تحریک احساسات آنها شود و واکنشی وصف ناشدنی در برابر آن بروز دهند.
2- دست خارجی در تحریک ترکها به جدایی از ایران یا خودمختاری خواهی آنان دخیل است. منطقه ای که اکنون به غلط جمهوری آذربایجان خوانده می شود، "اران" نام داشت که طی عهدنامه گلستان به روسیه وانهاده شد. بعد از انقلاب بلشویکی، استالین این منطقه را عمداً جمهوری آذربایجان نام نهاد تا منطقه اصلی و حقیقی آذربایجان را -که در ایران قرار داشت- بتواند به آن ضمیمه کند. در دهه 20 بعد از اشغال ایران، روسها قوای خود را از آذربایجان تخلیه نکردند و یک سالی، دولتی خودمختار به ریاست پیشه وری بر آن حکم راند. پس از انقلاب نیز یکی از مناطق غائله خیز آذربایجان بود. در سالهای اخیر، جریان پان ترک در میان جوانان و دانشجویان آذربایجان نفوذ زیادی یافته است. تیم فوتبال تراختور نیز بیش از اندازه یک تیم ورزشی، کارکرد اجتماعی و سیاسی پیدا نموده و تبدیل به پوششی برای تجلی احساسات قومیتی و هویتی شده است. مسلما اگر مردم مناطقی از ایران که واگرایی در آنجا مسبوق به سابقه نیست؛ نظیر اصفهان، فارس یا مازندران با اتفاقاتی که متضمن شوخی با فرهنگ آنهاست روبرو شوند؛ حتی اگر روحیاتی همچون ترکها می داشتند، باز هم توسط عوامل خارجی این چنین تحریک نمی شدند.


کانال حاشیه ساز
نظرات و انتقادات خود را به صفحه شخصی حاشیه ساز بفرستید.
telegram.me/hashiesaz

برای حفظ آرامش، نباید روی دم آنها پا گذاشت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

صادق زیباکلام کی می خواهد دست از ادعای پوچ خود بردارد؟


"آقای صادق زیباکلام در مناظره ای برای چندمین بار گفته مبارزه با آمریکا از ابتدای انقلاب جزء اهداف انقلاب نبود و بعدا مطرح شد. وی حتی مدعی شده قبل از انقلاب شعار مبارزه با آمریکا در بیانات امام خمینی وجود نداشته است! و امروز است که مبارزه با امریکا به گفتمان غالب تندروها تبدیل شده است."
ادعاهای آقای صادق زیباکلام در این باره پوچ و باطل است. مبارزه و ضدیت با امریکا یکی از شاخصه های باکلاس انقلابی ها در زمان شاه بود. فرقی هم میان مذهبی و غیرمذهبی نداشت؛ همه انقلابی ها ضدامریکایی بودند. درست است که برخی از "مخالفان شاه" مانند بخش هایی از جبهه ملی یا نهضت آزادی، و یا گروهی از مراجع و علمای حوزه، چندان ضدیتی با امریکا نداشتند؛ لیکن فی الواقع آنها "انقلابی" نبودند؛ یعنی آنها به دنبال خلع شاه و الغای سلطنت نبودند، آنها قائل به تحدید قدرت شاه و نقش آفرینی در قدرت در چارچوب همان نظام سلطنت مشروطه بودند. این دسته ها حتی شاید در سیاست خارجی هم اختلاف بارز و عمیقی با شاه نداشتند. دقیقا به همین خاطر بود که نسل جوان این جریانات، تأسی به پدران معنوی و آموزگاران سیاسی و ایدئولوژیک خود را به کناری نهاده و به جرگه انقلابیون پیوستند. فداییان خلق، مجاهدین خلق و نسل جوان طلاب و حوزویان شاهد ما بر این ادعایند.
نکته مهم این است جریانات غیرانقلابی، در شرایط انقلابی مجبور به همراهی با انقلاب شدند؛ چه اینکه اگر با امواج انقلاب همراه نمی شدند و یا در مقابلش می ایستادند، در زیر آن دفن می شدند. مثلا بختیار را که از اعضای ارشد جبهه ملی است، را به یاد آورید. او وقتی نخست وزیر شد همچنان زیر عکس مصدق می ایستاد و دست شاه را هم نمی بوسید؛ ولی به هدف خشم عمومی تبدیل شد.
اما از طرفی به دلیل دخالت های خارجی در تاریخ معاصر، ذهن ایرانی همواره نسبت به دست دخالتگر خارجی بدبین و حساس بوده است. حال انگلیس، روسیه یا امریکا فرقی ندارد. این روحیه را نباید توطئه انگاری متوهمانه نامید، چرا که حقیقتا توطئه خارجی در سیاست این مملکت دخیل و موثر بوده است. نشان به این نشان که حکومتها و جریانات سیاسی معمولا رقبا را به وابستگی به خارجی متهم کرده و می کنند.
پس احساسات ضدامریکایی در دوره پیش از انقلاب در حالی که ایران یکی از اقمار امنیتی امریکا و غرب بوده، 50 هزار مستشار نظامی امریکایی در ایران جضور داشته اند، 3 پایگاه جاسوسی سیا در ایران مستقر بوده که حتی مقامات امنیتی ایرانی را به آن راه نمی دادند؛ اصلا عجیب و قابل کتمان و انکار نیست.
بیانات ضدامریکایی مرحوم امام خمینی قبل از پیروزی انقلاب هم در اسناد و منابع قابل دسترسی است، و انکار آن چون انکار وجود خورشید در روز روشن است.

چه کسانی در نگارش نامه سال 2003 نقش آفریدند؟ فقط خاتمی؟ یا...

یادم هست سال 87، وقتی حرفش بود که آقای خاتمی دوباره کاندیدای ریاست جمهوری شود، اولین بار قضیه نامه سال 2003 ایران به امریکا را شنیدم. نامه ای که گفته می شد از طریق صادق خرازی، سفیر وقت ایران در فرانسه به امریکایی ها داده شده و طی آن در ازای موافقت ایران با خلع سلاح حزب الله لبنان و گروه های فلسطینی، پذیرش راه حل دو کشور اسراییل و فلسطین، از امریکای جرج بوش تضمین خواسته بود تا به ایران حمله ننماید و مثلا با عضویت ایران در سازمان تجارت جهانی مخالفت نکند.
اگرچه هنوز متن کامل و رسمی نامه فوق را ندیده ام، اما از طرف هیچ یک از دست اندرکاران وقت هم تکذیبی نشنیده ام. آن روزها چنین نامه ای را دال بر روحیه ترسو و وامانده دولت خاتمی می شمردم؛ اما نمی دانم چرا این سوال به ذهنم نمی رسید که مگر می شود در این مملکت چنین نامه ای نوشته شود، و از کانال شورای عالی امنیت ملی نگذرد؟ و اصلا اگر رییس جمهور وقت (آن هم کسی که 2 سال بیشتر از زمامداری اش باقی نمانده) رأساً و خودسرانه چنین نامه ای هم بنویسد و به امریکایی ها برساند؛ آنها به هیچ وجه آن را جدی نخواهند گرفت؛ چرا که همه می دانند در ایران مسایل امنیتی، دفاعی و سیاست خارجی از عهده و اختیار رییس جمهور خارج است. پس آیا نباید پرسید چه کسانی در نگارش نامه سال 2003 نقش آفریدند؟ فقط خاتمی؟ یا...